پیشگفتار:
محمّد در روز بیستم رمضان سال هشتم هجری و در سن ٦١ سالگی؛ پس از ٨ سال دوری از مكّه با سپاه عظیم دهها هزار نفری اش به مكّه وارد گردید و مكیان از ترس جان به خانههایشان پناه بردند و مكّه فتح گردید.
مسلمانان فریاد انتقام سر میدادند و از محمّد میخواستند كه دستور قصاص و انتقام خون شهیدان را صادر كند؛ اما محمّد به یكباره گفت، امروز روز مرحمت است و فرمان عفو عمومی صادر كرد.
به زودی تمامی مردم مكّه مسلمان شدند و نیز از سراسر عربستان دستهدسته؛ سران قبایل به مكّه آمده و اعلام وفاداری به محمّد نموده و مسلمان شدند.
اما محمّد نگران بود؛ هرچند كه پیروز شده بود اما به خوبی میدانست این حجم زیاد تازه قبایل عرب كه در این مدت كوتاه به دین اسلام در آمده و مسلمان شدهاند، اصلاً نمیدانند كه اسلام چیست و به خوبی این اعراب نادان؛ بیرحم؛ خونریز و وحشی را میشناخت و نمیدانست آیا فرصت پیدا خواهد كرد كه آنها را سر و سامان بدهد و از تاریكیهای جهل و رسوم متوحّشانه نجات داده و به سوی خردورزی و آئین خدایش رهنمون سازد.
احساسی به او میگفت كه دیگر مدت زمان زیادی زنده نیست؛ اینها مسائلی بود كه به شدت ذهن محمّد را مشغول كرده بود و نمیدانست كه عاقبت چه خواهد شد.
از سال هشتم تا یازدهم هجری:
با مشاهده اقدامات زیركانه سه سال آخر حیات محمّد كه وی قبل از وفاتش انجام داد، در مییابیم كه وی چگونه مسیر آینده را برای پیروان آگاهش ترسیم نمود و درمی یابیم كه بیشترین نگرانی محمّد از این سه مورد بود:
١- نگران از وضعیت تازه مسلمانان و فشاری كه از طرف دشمنان در آینده به آنها وارد خواهد شد.
٢- نگران از پاره پاره شدن جامعه نوینی كه ساخته بود و اینكه پس از مرگش، خلأ وجود وی را كسی نتواند، پر كند و همین امر سبب بروز اختلاف شدید دربین قبایل نژادپرستی گردد كه بجز رؤسا و شیوخ طوایف خود؛ كسی را مناسبتر برای رهبری پس از او نمیدانستند و این نگرانی به سبب شناخت محمّد از روحیات جامعه عرب بود.
٣- نگران از اینكه حجم عظیم تازه مسلمانانی كه هیچ شناختی از اسلام نداشتند كه یا به دلیل همپیمان شدن با این قدرت تازه تاسیس(برای برخورداری از حمایت این قدرت بزرگ) و یا فقط به جهت پیروی از رؤسا و ریش سفیدان قوم و قبیله اشان به دین اسلام درآمده بودند و مفاهیم اسلام كه در تعارض با سنتها و رسوم اجدادیشان بوده را دریافت نكرده و اینكه امكان داشت پس از وفات وی، به همان عقایدی كه هزاران سال در قلب و روانشان نفوذ كرده بود، بازگشت كنند و از دین اسلام رویگردان شوند.
اهمّ اقدامات زیركانهی محمّد، در سه سال آخر حیاتش كه در جهت حلّ این نگرانیهایش انجام داد و با توجه به آن اقدامات، مسیر آینده را برای پیروان آگاهش روشن نمود، به شرح زیر است:
١- غزوه تبوك
نبرد تبوک، آخرین جنگ محمّد در سال نهم هجری در منطقه تبوک(واقع در شمال عربستان و در نزدیكی شام و مرزهای رومیان) كه محمّد به قصد نبرد با رومیان به منطقه تبوک(تبوك نام منطقهای در شمال عربستان و در نزدیكی مرزهای روم و شام قرار داشت) رهسپار شد.
برخی از تاریخ نگاران حیات محمّد، هدف وی از این جنگ را دفاع از جامعه مكّه به جهت لشكركشی كردن رومیان به قصد جنگ با محمّد میدانند، كه صحیح نیست، زیرا رومیان هیچگاه قصد لشكركشی به سمت مكّه را نداشتهاند و همچنین هنگامی كه محمّد به تبوك رسید، هیچ لشكری در آنجا وجود نداشت..
برخی از مورخان دلیل لشكر كشی محمّد به آن سو را خبرهایی میدانند كه در مورد آزار و اذیت تازه مسلمانان توسط رومیان میآمد، كه این روایت صحیح است و با واقعیت تطبیق دارد، زیرا گزارشات فراوانی از مسلمان شدن عده زیادی از قبایل عرب شمال عربستان وجود دارد، كه توسط رومیان به شدت مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند و حتی در دو سال قبل، بسیاری از مسلمانان كه به قصد نشر تعالیم اسلام به آن منطقه رفته بودند و توسط رومیان به قتل رسیده بودند.
به این منظور محمّد به قصد اینكه به رومیان نشان دهد كه مسلمانان حكومتی دارند كه از آنها دفاع خواهد كرد، بنابراین دستور به جمع آوری سپاه مسلمانان و حركت به سوی مرزهای شام را نمود.
محمّد در آماده سازی سپاه امر به شتاب كرده بود، اما دشواریهایی مانند گرمای سخت و دوری راه و فقر مالی برخی مسلمانان وجود داشت؛ چندان که این سپاه را «جَیش العُسر: سپاه تنگدست» خواندند؛ از این رو در این نبرد برخلاف جنگهای دیگر، محمّد هدف خود را به روشنی برای پیروانش بیان کرد تا برای نبرد آماده شوند، محمّد نخست در ثَنی الوداع در نزدیکی مدینه اردو زد و سپس با سپاهی بالغ بر سی هزار تن به سوی شمال مدینه و مرزهای روم به راه افتاد.
سپاه محمّد پس از طی منازلی به تبوک رسید و حدود بیست شب در آنجا ماند، اما جای تعجب اینجاست كه هراكلیوس(Flavius Heraclius Augustus) امپراطور روم با شنیدن این خبر اقدام به دفاع نكرد و لشكری را برای جنگ با سپاه محمّد به سوی او نفرستاد.
اُکیدِر بن عبدالملک کندی، حاکم دومة الجَندَل و اهالی اَذرُح و جربا و اَیله با مشاهده سپاه عظیم مسلمانان، كوچكترین مقاومتی نكرده و تسلیم محمّد شدند و محمّد این منطقه را به حوزه حكومتی مدینه، الحاق كرد؛ اما مردم آنجا را مجبور به پذیرش اسلام نكرد و در انتخاب دین آزاد گذاشت و جزیه كه همان خراج و مالیات حكومتی بود را بر آنها مقرر نمود و سپس در رمضان سال نهم به مدینه بازگشت.
غزوه تبوک تأثیری بزرگ در گسترش اسلام در سراسر جزیرة العرب نهاد و از این پس كسانی كه میخواستند مسلمان شوند با آسودگی خیال و بدون ترس از رومیان و دشمنان، به این دین در میآمدند و در اندك مدتی تعداد مسلمانان به صورت حیرتانگیزی افزایش پیدا كرد، به نحوی كه سال بعد در تاریخ اسلام به عام الفود(سال هیئتها و نمایندگان) معروف شد.
در حقیقت محمّد با این جنگ كه بزرگترین جنگ محمّد و آن هم نه به قصد دفاع از مسلمانان مدینه و مكّه و نه به قصد دفاع از حكومتش در برابر مهاجمان؛ بلكه به قصد دفاع از تازه مسلمانان سایر نواحی بود، این پیغام را به پیروان آگاه و صادقش رساند، كه پس از او، اسلام را منحصر به شبه حزیره عربستان ننمایند و هرجایی كه عدهای به دین اسلام گرایش پیدا كردند؛ صرف نظر از محل سكونتشان به یاری آنها بروند و در سرزمینهای مجاور، زمینه را برای كسانی كه تمایل به پذیرش این دین را دارند اما از ترس آزار و اذیت حكومتهایشان گرایش به اسلام پیدا نمیكنند، را فراهم نمایند.
میتوان گفت این اقدام محمّد مهمترین و زیركانهترین اقدام او در این سه سال آخر بود كه مسیر آینده را پس از مرگش ترسم نموده و زمینه را برای فتوحات اسلامی مهیا ساخته؛ به نحوی كه در حدود یکصد سال پس از وفاتش؛ نصف جهان متمدن آن زمان از هندوستان تا اسپانیا و جنوب فرانسه توسط مسلمانان فتح گردید و دین اسلام با گستردگی حیرتانگیزی و در مدت بسیار كمی در جهان گسترش یافت؛ اما پس از وفات نسل دوم پیروان آگاه و حقیقی او؛ این فتوحات بسیار كند شد و تقریباً متوقف گردید.
٢- افزایش فوقالعاده قدرت محمّد
دراین سال پس از لشكركشی عظیم ٣٠ هزار نفری محمّد به سمت مرزهای شام و اینكه امپراطوری عظیم روم به صورت حیرتانگیزی عكس العملی نشان نداد و در برابر سپاه محمّد نایستاد، این امر سبب رعب و وحشت در دل مخالفین و دشمنان مسلمانان در سراسر شبه جزیره عربستان گردید و دیگر در این شبه جزیره كسی جرات دست اندازی به مسلمانان و حتی تمسخر این دین تازه را پیدا نمیكرد.
این امر سبب افزایش حیرت آور تعداد مسلمانان در این شبه جزیره گردید، به نحوی كه در عرض همین سال تعداد مسلمانان به صورت چشمگیر و فوقالعادهای افزایش پیدا كرد و همین امر سبب قدرت فوقالعادهای برای محمّد در این شبه جزیره كه قبلا و تا آن زمان چنین حكومت قدرتمند گستردهای در عربستان سابقه نداشت، گردید.
اما این قدرت فوقالعاده و بدون رقیب محمّد، در این شبه جزیره دو مورد را در پی داشت:
١- سران بسیاری از قبایل غیر مسلمان، در جای جای شبه جزیره با مشاهد این قدرت عظیمی كه در مدینه ایجاد شده بود، از ترس همپیمان شدن قبایل دشمن آنها با محمّد، بر همدیگر پیش دستی كرده و برای همپیمان شدن با محمّد، دسته دسته به سمت مكّه میآمدند و اعلام وفاداری به محمّد نموده و مسلمان میگردیدند و پس از بازگشت به میان قبیلههای خود، تمامی افراد قبیله اشان به پیروی از شیخ و رئیس قبیله اشان، مسلمان میشدند.
به نحوی كه در عرض مدت كمی، جمعیت مسلمانان به صورت حیرتانگیزی افزایش فوقالعادهای پیدا كرد، در نتیجه این سال به عام الوفود (سنة الوفود به معنای سال گروهها و سال ملتها) معروف گردید.
٢- این افزایش قدرت فوقالعاده محمّد سبب گردید در برخی از نقاط شبه جزیره عربستان و خارج از آن؛ بسیاری كه هوس قدرت داشتند و این قدرت محمّد را ناشی از ایمان پیروانش به پیامبر بودن او میدانستند، سبب گردید آنان نیز به وسوسه بیافتند و ادعای پیامبری نمودند.
در برخی نقاط بسیاری هم موفق شدند و افراد ساده لوحی را بر دور خود جمع كنند كه این امر منجر به پیدایش پیامبران دورغین گردید كه مشهور ترین آنها مُسَیلَمة بن ثُمامَة؛ طلیحة بن خویلد اسدی؛ اسود عنسی یودند.
برخی از اینان نظیر مسیلمه كه از قوم بنیحنیفه كه قبیلهای در یمامه بود، پس از ماجراهایی طولانی و ایجاد دردسر برای مسلمانان و با اعلام پیروی از محمّد خود را نیز پیامبر اعلام كرد(خود را شریك محمّد در نبوت معرفی كرد.) و گروه زیادی را بر دور خود جمع كرد و سپس شراب و زنا را حلال اعلام كرده و نماز را برداشته و برخی ازمسلمانان را كشته و بسیاری از اعمال زشت مرتكب گردید.
این شخص گرفتاریهای فراوانی كه برای مسلمانان ایجاد كرد، در نتیجه خالد بن ولید با سپاهی به سوی او رفته و وی را شكست داد و در میانه جنگ بود كه مسیلمه به دست «وحشی بن حرب مكنی» (قاتل حمزه كه مورد بخشایش محمّد قرار گرفته و مسلمان شده بود) كشته شد.
پایان كار «وحشی بن حرب مكنی» بسیار حیرتانگیز است، زیرا پس از وفات محمّد و فتنه مسیلمه بر علیه مسلمانان، زمانی كه سپاه مسلمانان به سوی وی رفتند و نتوانستند سپاه مسیلمه را شكست دهند، در این هنگام وحشی ابن حرب مكنی با جسارت و شهامتی حیرتانگیز به قلب سپاه مسیلمه حمله كرده و با همان نیزهای كه حمزه را كشته بود با همان نیزه مسیلمه را به هلاكت رساند و با این اقدام او، سپاه مسیلمه پراكنده شده و از مسلمانان شكست خوردند.
پس از اتمام جنگ زمانی كه مسلمانان بر گرد او جمع شده و خوشحال بودند ، وحشی چشمهایش گریان بود و گفت من با این نیزهای كه در دستم است دو نفر را كشتم، اولی محبوبترین شخص در نزد پیامبر و دومی منفورترین شخص در نزد پیامبر.
٣- ابوبكر بن ابی قحافه
«عبدالله بن ابی قحافه عثمان بن کعب تیمی قرشی» ملقّب به «ابوبکر صدیق» كه این لقب را محمّد بر او نهاد و مسلمانان وی را با نام صدیق صدا میكردند كه تقریباً سراسر عمرش را از كودكی تا آخرین روزهای حیات محمّد، همراه او بود.
ابن ابی قحافه كه تقریباً هم سن محمّد بود و از كودكی دوست و رفیق نزدیك محمّد بود و سفرهای زیادی را همراه او در جوانی به شام انجام داده بود كه پس از بعثت محمّد و دعوت محمّد از او، در همان روزهای اول پیرو محمّد گردیده و مسلمان شده بود.
با مسلمان شدن ابوبكر و با اینكه وی تاجری خوشنام بود و با وجود موقعیت بالایش در جامعه مكّه؛ مورد آزار و اذیت و شنجه قرار گرفت(ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، جلد۱، صفحه۳۱۰؛ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، جلد۲، صفحه۲۰۴.)
دانشنامه اسلام بر این باور است که ابوبکر اولین مرد مسلمان بوده است(زیرا هرچند كه زید بن حارثه و علی ابن ابی طالب قبل از او مسلمان شده بودند ولی چون زید یك غلام بوده و بردین اربابش و علی هم در آن زمان طفلی ٦ یا ١٠ساله بوده؛ آنها را اولین مسلمانان ندانسته است) و همچنین از سالیان پیش از هجرت، برترین جایگاه را پس از محمّد در بین مسلمانان آن دوران داشتهاست.
در روز مهاجرت به مدینه، محمّد، ابوبكر را همراه خود نموده و با هم وارد مدینه گردیدند و آنها غالبا با هم بودند و او از نزدیکترین صحابه و مشاوران محمّد بود.
پس از وفات خدیجه و مهاجرت به مكّه؛ محمّد در مدینه دختر ابوبكر را به همسری گرفت و داماد ابوبکر شد و همچنین ابوبکر در تمامی غزوات محمّد حضور داشت و نیز گزارشات فراوانی از حضور به موقع و قاطعیت و شهامت ابوبكر در موقعیتهای سخت و خطرناك، برای هماهنگی با محمّد وجود داشته كه نمونه مهم آن، حمایت شدید ابوبکر پس از صلح حدیبیه از محمّد و به دنبال شنیدن صداهای مخالف بود.
در سال نهم هجری محمّد در تصمیمی غیر منتظره، هنگام سفر حج به جای خود؛ ابوبكر را به عنوان امین الحاج و سالار حج و به ریاست آن گمارد (الطبقات، جلد۳، ص۱۳۲ ؛المغازی، جلد۳، ص۱۰۷۷ ؛ البته منابع غیر معتبری این قضیه را روایت نمیكنند؛ ولی معتبرترین منابع و قدیمی ترین منابع و اسناد اولیه حیات محمّد به صراحت این قضیه را شرح میدهند كه بدان اشاره گردید.)
همچنین محمّد در اقدامی دیگر در این سه سال آخر؛ در میان تمامی مسلمانان اولیه و پیروانش؛ تنها و فقط تنها به ابوبكر سه بار دستور داد كه به جای او امامت نماز جماعت مسلمانان را بر عهده بگیرد (الطبقات، ج۳، ص۱۳۴)
مجموع این اتفاقات برای مسلمانان نزدیك و پیروان صادق محمّد، چنین بود كه محمّد در غیبت خود؛ ابوبكر را بهترین شخص برای رهبری آنها میداند.
واقعیت نیز چنین بود، زیرا در جامعه ریش سفیدی عربستان، پس از وفات محمّد، تنها شخصی مورد پذیرش رؤسا و بزرگان قبایل قرار میگرفت كه باید شخصی سالخورده میبود و تنها شخص از نزدیكان محمّد كه این ویژگی را داشت، ابوبكر بود و همچنین ابوبكر به علت اینكه از همان دوران پیش از بعثت تا آخرین روزهای حیات محمّد، همواره دوست نزدیك و همیشه همراه محمّد بود و همه او را میشناختند و همه نیز قبولش داشتند و او تنها كسی بود كه میتوانست پس از محمّد، وحدت جامعه را حفظ كند، چون همه او را قبول داشتند.
اما سؤال اینجاست چرا محمّد به صراحت ابوبكر را به عنوان جانشین خود اعلام نكرد؟
این سؤال تقریباً به ذهن هركسی كه زندگانی محمّد را به خوبی نخوانده باشد و از قران به خوبی اطلاعی نداشته باشد، میرسد و پاسخ آن ساده است.
زیرا محمّد، حكومت را تنها یك امر مردمی میدانست كه این خود مردم هستند كه باید رئیس حكومتشان را انتخاب كنند و این را به خوبی در وقایع زندگی محمّد نیز میبینیم كه حتی زمانی كه خود او رئیس حكومت بود با وجود رئیس بودن؛ تصمیات نهایی را در مسائل بسیار مهم، خود به تنهایی نمیگرفت و تصمیم نهایی را به مردم واگذار میكرد و نظر اكثریت مردم، ملاك عمل او بود، مثلا در خصوص جنگ احد و جنگ خندق و...
در بسیاری از موارد نیز تا مردم مسئولیت و تصمیم نهایی را كاملا به او واگذار نمیكردند، خود تصمیم نهایی را نمیگرفت نظیر صلح حدیبیه و ماجرای افك و....
بنابراین از نظر محمّد حكومت امری مردمی بود؛ كه اعمالش مؤیّد این طرز فكر بود و تنها میتوانست به مردم بگوید كه بهترین شخص از نظر او كیست و به همین دلیل برای خود جانشین تعیین نكرد.
محمّد كه نگران از پاره پاره پاره شدن جامعه نوینی كه ساخته بود و اینكه خلاء وجود وی، سبب برگشت بسیاری از تازه مسلمانان از اسلام و رجوع به رسوم دوران قبلشان گردد و با این اعمال به مسلمانان نزدیك خود و مردم این پیغام را میرساند كه از نظر وی بهترین شخص برای جانشینی پس از وی؛ ابوبكر است.
مسلمانان نیز كه این پیغامها را از محمّد دریافت میكردند، پس از وفات محمّد با نظر اكثریت مسلمانان؛ ابوبكر را به ریاست حكومت برگزیدند و بعدها دریافتند كه چقدر انتخابشان درست بوده زیرا پس از محمّد جامعه به شدت در حال انفجار گردید و بسیاری از دین اسلام بازگشتند و بسیاری از قبایل عرب، برعلیه جامعه مسلمانان متحد شده و اقدام به حمله به آنها كردند.
در این زمان ابوبكر با نفوذی كه بین تمامی مسلمانان داشت و اینكه رؤسای قبایل نیز همگی او را پذیرفته بودند، توانست تمامی آنها را متحد نماید و این غائلهها را سركوب كند و اجازه نداد جامعه نوینی كه محمّد بنا نهاده بود؛ نابود گردد.
٤- علی ابن ابی طالب در این سه سال
علی بن ابیطالب(متولد ۲۳ قبل از هجرت) که فرزند همان عموی دلسوز و بزرگوار محمّد، ابوطالب بود و در کودکی به دلیل خشكسالی و قحطی رخ داده در حجاز و تنگدستی ابوطالب، محمّد سرپرستی او را بر عهده گرفت و پس از دعوت محمّد، در سن حدوداً ۹ تا ۱۱ سالگی، از اولین ایمانآورندگان به اسلام گشت که او در مدینه در اغلب جنگها پرچمدار سپاه محمّد بود و به دلاوری مشهور گشت.
همچنین وی کسی بود که در خانه محمّد بزرگ شده بود و به همین علت، به خوبی از اسلام آگاهی داشت و به همین دلیل توسط محمّد در این سه سال آخر به عنوان قاضی در بسیاری اختلافات رخ داده در جامعه عربستان منصوب گردید؛ همچنین وی همسر فاطمه(دختر محبوب محمّد) بود.
در سه سال آخر حیات محمّد، چندین اتفاق رخ داد که سبب کدورتهایی روزافزون نسبت به علی ابن ابی طالب گردید، که مهمترین آنها بدین شرح است:
١- به دستور محمّد هنگام فتح مکه؛ علی برای شکستن بتهای درون کعبه و دیگر بتهایی که توسط قبیلههای اوس و خزرج و طیء، پرستیده میشد، داخل کعبه رفته و تمامی بتهای آنها را شکست؛ هرچند که قبیله اوس و خزرج مسلمان شده بودند، ولی کماکان برخی از افراد این دو قبیله به دین اسلام در نیامده و همین هم سبب گردید بعدها و پس از وفات محمّد، کینه خاصی نسبت به علی در میان این قبایل شکل بگیرد.
٢- در سه سال آخر، علی به دستور محمّد مأموریت یافت تا کشمکشهای بین قبائل گوناگون را حل و فصل کند زیرا علی به خوبی از اسلام و قوانین و مفاهیمش آگاهی داشت و به این دلیل به عنوان قاضی برای حل و فصل این اختلافات توسط محمّد فرستاده میشد و او این کشمکشها را حل و فصل نمود.
اما به علت اینکه او در این هنگام جوانی ٣٠ ساله بود و در جامعه عربستان تا آن زمان سابقه نداشت که غیر شیوخ و ریش سفیدان به این امور بپردازند؛ به مرور زمان قبایلی که علی به ضرر آنها حکم صادر کرده بود، از وی کینه به دل گرفتند.
٣- اما مهمترین اتفاقی که برای او در سال دهم رخ داد و سبب کینهای عمیق، برای وی در میان مردم گردید، سفر وی به یمن بود که بدین شرح است:
در این هنگام وی که جوانی ٣٣ ساله بود كه از طرف محمّد مامور شد تا به سوی یمن و قبیلههای «مَذحِج» و «هَمْدان» برود و غائلههای ایجاد شده و آزارهایی که برای نومسلمانان ایجاد شده بود را حل و فصل کند و همچنین محمّد به وی توصیه نمود که تا آنجایی که می تواند سعی کند وارد جنگ نشود و با چاره اندیشی آن مسائل را حل و فصل کند و محمّد قضاوت در یمن را نیز به عهده وی گذاشت.
علی ابن ابی طالب، با سیصد نفر حرکت کرد و این سواران نخستین سوارانی بودند که به سرزمین یمن وارد شدند و به نزدیکترین ناحیه که سرزمین مذحج بود، رسیدند.
علی ابن ابی طالب در این هنگام به گروهی از آنان برخورد کرد و آنها را تحریض و ترغیب فرمود که نپذیرفتند و شروع به تیر باران کردن آنان کردند و آنگاه علی با سپاهش به آنها حمله کرده که بیست نفر از آنان کشته و بقیه متفرق شده و گریختند و پرچم خود را همچنان نصب شده باقی گذاشتند.
یاران علی پراکنده شدند و غنایم فراوانی از فراریان بدست آوردند که شتر و میش و غیره بود. علی، «بریدة بن حصیب» را به سرپرستی غنایم منصوب کرد و پیش از آنکه به سپاهی از آنان برخورد کند، همه غنایم را در اختیار بریده گذاشت و به تعقیب آنان پرداخت.
پس از مدتی چند نفر از رؤسای آنها با علی به اسلام بیعت کردند و گفتند: ما عهدهدار بقیه اقوام خود خواهیم بود و علی ابن ابی طالب از تعقیب آنها دست برداشت و به این ترتیب آن مشکلات را حل و فصل کرد.
در این هنگام افراد سپاه خواهان تقسیم غنایم بدست آمده بودند؛ اما علی ابن ابی طالب اجازه تقسیم غنایم را نداد و گفت که رسولخدا هم اکنون عازم شرکت در مراسم حج است و ما به او خواهیم رسید و هرگونه که او بگوید، عمل خواهیم کرد و سپس نامهیی را به شرح ماوقع به نزد محمّد فرستاد و «عبدالله بن عمرو بن عوف مزنی» نامه را برد و «بریدة بن حصیب» غنایم نبرد را گِرد آورد و به ضمیمه صدقات نجران در موسم حج(حجةالوداع) به محمّد ملحق شد.
محمّد به علی دستور داد که برای انجام مراسم حج، به موقع، خود را برساند و «عبدالله بن عمرو بن عوف»با این پیام به سوی علی برگشت و علی نیز به منظور مراجعت حرکت کرد و هر چه از غنائم را که قابل حمل بود، با خود برد و چون به فُتُق (نام روستایی در طائف است) رسید، خود با عجله پیش افتاد و جلو رفت و «ابورافع» را به فرماندهی اصحاب خود و مواظبت از اموال منصوب کرد.
در این هنگام که علی حضور نداشت؛ برخی از افراد سپاه از ابورافع درخواست کردند که برخی اموال و لباس به آنها بدهد و ابورافع برای جلوگیری از ناراحتی و اغتشاش، به برخی از آنان مقداری اموال داد و هنگامی که به منطقه سَدرَه که داخل مکه است، رسیدند؛ پس از اینکه آنها به علی به رسیدند و او متوجه قضیه شد دستور داد که کسانی که از اموال برداشتهاند همه را پس دهند.
افراد سپاه که قبلا با سردارانی چون خالدبن ولید به معرکههای زیادی رفته بودند و پس از پیروزی؛ خالد غنایم بدست آمده را به آنها داده بود؛ با دیدن این شیوه از علی ابن ابی طالب، به شدت ناراحت شدند و تصمیم گرفتند به نزد محمّد بروند و از علی شکایت کنند.
افراد سپاه هنگامی که به حضور محمّدآمدند، از عملکرد علی ابن ابی طالب شکایت کردند و محمّد او را خواست و علت را جویا شد و علی شرح ماوقع را توضیح داد که برخلاف فرماندهان قبلی که به نقاط مختلفی می رفتند و غنایم بدست آورده را تقسیم می کردند؛ من اینطور مصلحت دانستم که آن را پیش شما بیاورم، تا هر طور میخواهید رفتار کنید و محمّد پس از شنیدن سخنان علی، سکوت کرده و چیزی نگفت.
این مسئله سب کدورت فراوانی از علی ابن ابی طالب گردید و محمّد که از سایر قضایای سه سال گذشته نیز به خوبی آگاهی داست؛ نگران آینده پسر عموی محبوب و یادگار عموی بزرگوارش بود؛ پس تصمیم گرفت که در حجةالوداع این کدورتهایی را که نسبت به علی ابن ابی طالب ایجاد شده بود، رفع نماید.
من حیث المجموع در این سه سال آخر، بجز داستان مسجد ضرار و مباهله محمّد با دانشمندان مسیحی و چند واقعه دیگر، اتفاق چندان مهمی رخ نداد.
اكنون دیگر محمّد، ماموریت الهیش را كه ٢٣ سال پیش، به او واگذار شده بود را به سر انجام رسانده و كارش تمام شده بود و آرامش عجیبی داشت، انگار كه سنگینی مرگ را احساس میكرد؛ ندایی به او میگفت كه به زودی به ملاقات آخرت و دیدار عموی بزرگوار، همسر مهربان و یاران فداكارش خواهد شتافت.
منابع و مآخذ:
1- ابن سعد، محمّد، الطبقات الکبری، بیروت، دار بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
2- ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی سقا و ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شبلی، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م، چاپ افست بیروت.
3- ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، دلائل النبوة، تحقیق سید شرف الدین احمد، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
4- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمود فردوس، دمشق، ۱۹۷۷م.
5- حاکم نیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین وبذیله التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت، دار المعرفة.
6- سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، تحقیق محمّد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
7- صالحی شامی، محمّد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمّد معوض، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
8- عبدالغنی، محمّد الیاس، تاریخ المدینة المنورة، مدینه، ۱۴۲۴ق.
9- عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، بیروت، عالم الکتب، بیتا.
10- کراجکی، محمّد بن علی، کنز الفوائد، تحقیق عبدالله نعمه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
11- مفید، محمّد بن محمّد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، ۱۴۱۳ق.
12- نورالدین حلبی، السیرة الحلبیة، تحقیق عبدالله محمّد خلیلی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.
13- ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، ۱۳۷۶/۱۹۵۷.
14- ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۰۴.
15- ابوزهره، محمّد، خاتم محمّدان، ترجمه حسین صابری، مشهد، ۱۳۷۳ ش.
16- حسنی،هاشم معروف، سیرة المصطفی، بیروت، ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
17- طبری، محمّد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن، ۱۸۷۹-۱۸۹۶، چاپ افست تهران، ۱۹۶۵.
18- سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت، ۱۳۸۶/۱۹۶۷.
19- شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۹۰ش.
20- عاملی، سید جعفرمرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دارالحدیث، قم، ۱۳۸۵ش.
21- مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، پاریس، ۱۸۹۹-۱۹۱۹، چاپ افست تهران، ۱۹۶۲.
22- یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹/۱۹۶۰.
23- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ – ۱۳۸۶ / ۱۹۶۵ – ۱۹۶۶، چاپ افست ۱۳۹۹ – ۱۴۰۲ / ۱۹۷۹ – ۱۹۸۲.
24- بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۵ق
25- حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، بیروت، ۱۳۲۰، چاپ افست.
26- ذهبی، شمس الدین؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام،بیروت، دارالکتاب العربی، دوم، ۱۴۰۹ق.
27- رسولی، سیدهاشم، زندگانی محمّد(ص)، تهران، انتشارات کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش.
28- محمّدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت ۱۳۹۰ – ۱۳۹۴ / ۱۹۷۱ – ۱۹۷۴.
29- محمّد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷.
30- واقدی، محمّد بن عمر، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶.
31- یاقوت حموی، کتاب معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ – ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
32- Barakat Ahmad, Muhammad and the Jews: A Re-examination
33- W. N. Arafat, New Light on the Story of Banu Qurayza and the Jews of Medina, Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland ؛1976
نظرات